هر کس که می تواند مورد علاقه دیگران باشد؛ دارای کمترین عیب هاست!
پدر بزرگ من از این جور آدمهاست. کسیه که محاله باهاش آشنا باشی و دوستش نداشته باشی... آخه واقعا دوست داشتنیه... نه فقط دوست داشتنی. مهربونه. داناست. آگاهه. کاملا فهمیده است و فرهیخته...
درکش از دنیا فوق العاده است... البته مشک آن است که خود ببوید؛ نه آنکه عطار بگوید...
حالا که نه پدر بزرگم مشکه و نه من عطار
......
این ادامه وبلاگیه که چند سال پیش براش با نام آقاجون ساخته بودیم... وبلاگ قبلی یه کم راکد موند . آخه همه ی نوه ها حسابی درگیر درس و دانشگاه و همسر و فرزند و هزار کار خوب دیگه بودند و خلاصه همت کافی برای پر شور کردن وبلاگ قبلی توی کوله بارشون نبود... اما امیدوارم این بار ؛اوضاع طور دیگه ای باشه ... و بتونیم سر سوزنی از شخصیت پدر بزرگمون رو توی این صفحه کوچیک ثبت کنیم.
یادم رفت خودمو معرفی کنم.
زهره . نوه دوم از پسر سوم شیخ فتح اله تاجیک اسماعیلی.
کسی که همه اش آقاجونش صداش می زنه :زهره جان . بابا. خوبی؟؟؟.........
و بعد از اینکه مطمئن می شه خوبم برام از اون پندهای شیرین و فراموش نشدنی اش میاره
از همه چیز و همه جا برام حرف می زنه و منو سرشار از سر مستی می کنه
دوستش دارم . آقاجون دوست داشتنی خودمه...